سلام!
توی این صفحه قراره متن نشریۀ رضیزی رو قرار بدیم.
این نشریه،حاوی مطالب دانستنی ها و معرفی موجودات خیالیه!
متأسفانه شمارۀ یک نشریه گم شده،بنابراین،از شمارۀ دو می ذاریم!
شمارۀ دو نشریۀ رضیزی
بخش دانستنی ها:
چرا ما دو چشم داریم؟
بخش معرفی جانداران تخیلی:
سلطان آتش و توسن او:
هراکلیت به ما آموخت که عنصر نخستین،یا اصل هر چیز،آتش است اما معنای این سخن دقیقاً این نیستکه موجودات آتشین وجود دارند:موجوداتی بافته از شعله های گریز پای آتش.این خیال تقریباً تصور ناپذیر به ذهن ویلیام موریس در قصه ای از قصه های بهشت زمینی با عنوان انگشتر تقدیمی به ونوس رسید.حکایت چنین است:
بیشتر به سان سلطان مقتدری می مانست او
تاج به سر با اقتداری شاهانه،
چهره اش چون شعله ای سفید می درخشید:
پر صلابت،خوش تراش همچو صورتی سنگی
چهره ای نه از گوشت بل شعله ای تابان
گذران بر آن نگاهی:
نگاهی از تمنای سرکش،آکنده ز درد و ترس
همچو تک تک چهره های رعیت خویش
ده ها بار خشماگین تر امّا.
بر توسنی غریب سوار بود ارباب
توسنی بی نام،بی نژاد:
نه اسب بود،نه هیپوگریف و نه اژدها
این ها همه بود و هیچ یک نبود:
سرکش و آشفته
همچون یک کابوس...
شاید در سطور فوق پژواکی از این تشخّص مبهم اما سنجیده می بینیم، تشخصی از نوع مرگ در بهشت گمشده:
«آن چهرۀ دیگر،
-اگر بتوان آن چه را که از نظر اعضاء و مفاصل و رگ و پی چیزی مشخص نداشت چهره نامید-و یا اگر بتوان بدان چه سایه ای می نمود نامی نهاد،
-سایه از این رو که هم بود و هم نبود-
چون شب سیاه بود او،
چون ده فیوری درنده خوی،
دهشتناک چون خود دوزخ،
که گرز موحشی را بر گرد خویش می گردانید،
و آن چه سر او می نمود:
آراسته به دیهیمی شاهانه.
اجنه و پریان دوزخfury*